سیزده بدر 1394
داشتیم میرفتیم خونه عزیز که بیتا اینا هم میرفتن بیرون
از مامان بیتا خجالت کشیدی خندت گرفته به زور خودتو نگه داشتی نخندی لباتو اینطوری کردی همیشه موقع
خجالت دهنتو اینطوری میکنی
تو ماشین منتظر بابا هستیم جلو در خونمون تا بیاد بریم
تو این عکس هم تازه رسیدیم بابااینا دارن چادر میزنن
بعد از نهار ساعت سه ونیم بود که یه نیم ساعت خوابیدی
یادمون رفت توپتو برداریم کناره چادر ما یه خانواده نشسته بودن توپه اونا رو خواستی دادن بهت فقط با اون بازی
کردی. توپ ماله یه دختر بچه بود تو بیشتر از اون با توپ بازی کردی نزاشتی دختر بیچاره با توپ خودش بازی کنه
اینم یه توپ دیگه بود که ازشون گرفته بودی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی